یادداشتهاى بى سر و ته

درباره بلاگ
یادداشتهاى بى سر و ته

“راهی پیدا کردم،
که تا ابد با هم دوست باشیم.
راهم خیلی ساده‌ست.
"من می‌گم چیکار کنی،
تو هم همون کارو می‌کنی.”


لطفا نظر تبلیغاتی نذارید
لطفا
لطفا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۶ مطلب با موضوع «تخلیه روانی» ثبت شده است

۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۲۵

کهیر!

کى میرى؟

-نمیدونم

کى میاى

-نمیدونم

کى کارت تموم میشه؟

-نمیدونم

کى اون کارو انجام میدى؟

-نمیدونم

تو چرا هیچى نمیدونى؟

خب نمیدونم!


دیگه به نمیدونم الرژى پیدا کردم
تا میگه نمیدونم کهیر میزنم!
۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۱۵

عادت

خیلى وقتا دلم میخواد تنها باشم و تا اونجا که میشه بلند زار بزنم

انقد زار بزنم تا اشکى نداشته باشم

ولى از بس عادت کردم اهسته اشک بریزم تا بقیه متوجه نشن

اینکار هم ازم بر نمیاد

عجیبه!!! 

۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۳۹

رو مخی

گاهی یکی انقد رو مخته

هی میخوای ازش فاصله بگیری که نبینیش

که چشت تو چشش نیفته

که اعصابت آروم باشه


ولی اخرش خودش یه کاری میکنه تو صورتش بالا بیاری

یا قهوه ایش کنی

۱۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۴۴

بی اعصاب

خب حالا ول کن!


همین جمله، دقیقا همین جمله است که بالاخره باعث میشه تا من یه روزی سکته ناقصو بزنم

تا میام دو کلمه حرف بزنم

خودمو تو بحثا شرکت بدم

همین که نطقم گل میکنه

همین جمله ست که مثل پتک تو سرم میخوره و جناب میگه: خب حالا ول کن!


بازم به روی خودم نمیارم

بحثو عوض میکنه، منم دوباره شروع میکنم...

تا اینکه گفتگو بازم با همین جمله تموم میشه: خب حالا ول کن!


آخه عزیز من تو که اعصاب مصاب حرف و بحثو نداری خب چرا شروع میکنی

چرا آدمو تر.و.ر شخصیتی میکنی؟

آخه این چه وضعشه؟

مسخرشو در آوردی دیگه

اه


۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۹

جیغ بنفش

کاش میشد جیغ بنفش بکشم

جوری که همه شیشه ها بشکنه

اونوقت حالم جا میومد

کاش میشد ولی نمیشه

۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۷

بى سر و ته

هیچوقت فکرشو نمیکردم یه روزی بیام و این خُزَعبلاتو اینجا بنویسم

ولی وقتی ظرفیتت تموم میشه

چاره ای نداری...