یادداشتهاى بى سر و ته

درباره بلاگ
یادداشتهاى بى سر و ته

“راهی پیدا کردم،
که تا ابد با هم دوست باشیم.
راهم خیلی ساده‌ست.
"من می‌گم چیکار کنی،
تو هم همون کارو می‌کنی.”


لطفا نظر تبلیغاتی نذارید
لطفا
لطفا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۵۵

سیگار



بابا انقد به دخترى که داره سیگار میکشه زل نزن!

اخه تو چه میدونى چه دردى تو دلشه

بذار به حال خودش باشه

خوشت میاد وقتى دارى گریه میکنى بقیه به تو زل بزنن؟

اینم همونه



+دلم میخواد الان یه سیگار دستم بگیرم و یه پک عمیق بزنم تا از سرفه خفه شم! (ادای روشنفکری!)


۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۹

تجارت جهانی

تو روزنامه اگهی داده

مرکز تجارت جهانی فلان

به نقشه که نگاه میکنی 4دونه بیشتر واحد تجاری نداره

آخه بابا این مرکز تجارت استانی هم نیست

چه برسه به جهانی

مردم چه اعتماد به نفسی دارن!

۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۹

غار تنهایی

میدونم که گاهی مردا نیاز دارن به غار تنهاییشون پناه ببرن

میخوان تنها باشن

میخوان کسی باهاشون حرف نزنه

میخوان با خودشون خلوت کنن


ولی وقتی یه چیزی از حد بگذره دیگه لوث میشه

دیگه اون اثری و که باید داشته باشه نداره


حالا از ما گفتن، انقد خودتونو لوس نکنید(این لوس با اون لوث بالا فرق میکنه ها!)

۱۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۴۴

بی اعصاب

خب حالا ول کن!


همین جمله، دقیقا همین جمله است که بالاخره باعث میشه تا من یه روزی سکته ناقصو بزنم

تا میام دو کلمه حرف بزنم

خودمو تو بحثا شرکت بدم

همین که نطقم گل میکنه

همین جمله ست که مثل پتک تو سرم میخوره و جناب میگه: خب حالا ول کن!


بازم به روی خودم نمیارم

بحثو عوض میکنه، منم دوباره شروع میکنم...

تا اینکه گفتگو بازم با همین جمله تموم میشه: خب حالا ول کن!


آخه عزیز من تو که اعصاب مصاب حرف و بحثو نداری خب چرا شروع میکنی

چرا آدمو تر.و.ر شخصیتی میکنی؟

آخه این چه وضعشه؟

مسخرشو در آوردی دیگه

اه


۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۱۱

حریم خصوصی

داشتن حریم خصوصی خیلی مهمه

خیلی از ماها چیزایی داریم که دوست نداریم هیچکس ازش سر در بیاره 

خیلی چیزا رو سعی میکنیم پنهان کنیم

ولی این تا یه جایی جواب میده، مخصوصا تو یه رابطه دونفره

همیشه که نمیشه پنهانکاری کنی

بالاخره یه جایی گندش در میاد

تازه وقتی هم گندش در میاد دو حالت داره

یا اینکه مثل بچه آدم راستشو میگی و در نهایت عذرخواهی میکنی

یا اینکه بدتر میشی و تهدید میکنی و شاخو شونه میکشی

در مورد خانوما بیشتر اولی صدق میکنه

اما اقایون بیشتر از گزینه دوم استفاده میکنن

واسه همین بهتره اگه چیزی ازشون میفهمین به روی خودتون نیارید


بهتره اگه تو رابطتون قانونی میذارید هر دو نفرتون رعایت کنید

نگید طرف خر بود نفهمید

نه جانم

میفهمه، اونوقته که باید دنبال عذر و بهانه بگردی که حالا چی بگی




۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۲۰

توهم یا واقعیت

چیزایی هست که مثل خوره داره ذهن و روح منو میخوره

چیزایی که هنوز اتفاق نیوفتاده ولی اگه اتفاق بیوفته واویلا...

نمیدونم چرا انقد بهش بدبین شدم

هیچوقت فکرشم نمیکردم ادم بدبین و شکاکی بشم

ولی از قرار معمول دارم میشم

و این خیلییییییییییییییییییییییییییییی بده

نمیتونم جلو فکر کردنمو بگیرم

با این ذهنیت بد دارم اونم اذیت میکنم

همیشه فکر میکردم ادم منطقی خواهم بود

یا اینکه سعی میکنم اعتماد کنم حتی اگه خلافش ثابت بشه

ولی الان دارم دقیقا عکسشو انجام میدم

این فکرا باعث میشه تا پا پس بکشم، جا بزنم، بهش اهمیت ندم

چرا اینجوری شدم؟

اینا عوارض تو خونه موندن و فکر و خیالات احمقانس



ولی اگه قراره چیزی پیش بیاد بهتره الان پیش بیاد

قبل از اینکه زیر یه سقف بریم

۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۸

یه سوال

آیا سرویسهای وبلاگی بر روی کاربرانشان تاثیر گذارند؟

اگر نه

پس چرا کاربران اینجا انقدر بی بخارند؟!

۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۱

بی تفاوت

تازگیا توجه کردم که دیگه باهاش بحث نمیکنم

دیگه مخالفت نمیکنم

دیگه اعتراض نمیکنم

کلا اعتراضم به یه مسیج چهار کلمه ای خلاصه میشه

دیگه دنبال بحث و جدل نیستم

از یه طرف خوبه ها

اعصابم ارومتره

از طرف دیگه این یعنی اینکه

به چیزی اهمیت نمیدی

دیگه انقد برات مهم نیست که بخوای به خاطرش اعصاب خودتو خورد کنی

نه اینکه بگم به ارامش رسیدما، نه

تو دلم غوغاس

ولی دیگه حوصله به زبون آوردن ندارم

البته این حالت اصلا خوب نیست


باید خونت به جوش بیاد

باید غر بزنی

این یعنی من اینجام

منو ببین


ظاهرا اونم از این وضعیت راضی تره

اعصاب اونم راحتتره

حداقل از جانب من!

۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۱۳

موی سپید...

زمانی فکر میکردم اگه یه روزی موی سفید بین موهام ببینم حتما خیلی خیلی ناراحت میشم

یعند مثلا یه جورایی در حد افسردگی

فکر میکردم حتما کلی وقت میذارم و با قیچی از ریشه میچینمشون

که اثری از اثارشون نمونه

حتی وقتی میدیدم دیگرانی که موی سفید داشتن

به خودم میگفتم چرا اینا موهاشونو قیچی نمیکنن تا پیدا نباشه


حالا سالها از اون روزی که اولین موی سفیدمو دیدم میگذره

بر خلاف تصور همیشگیم واکنش خاصی به موی سفید نشون ندادم

فقط گفتم: اااا موی منم سفید شد

بعد هم قیچی رو برداشتم و از ته چیدمش

یواش یواش بیشتر شدن

تا حالا که دیگه کلا واکنشی نشون نمیدم

حتی سعی نمیکنم زیر رنگ پنهونشون کنم

گاهی فکر میکنم اگه این همه برای رسیدن بهش غصه نمیخوردم و تقلا نمیکردم

شاید الان موهای سفید کمتری داشتم

شاید سر حالتر بودم

شاید دیگه تو قید و بند چیزی نبودم

بالاخره این موها از یه چیزی سفید شدن دیگه...


۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۱۸

آیا میشه

ایا میشه مردا رو تحت تاثیر قرار داد؟

میشه نظرشونو عوض کرد؟

من که فکر نمیکنم

فقط زمانى میشه که خودشون بخوان

فقط در اینصورت میشه

خودشون 

باید 

بخوان

خلاص