یادداشتهاى بى سر و ته

درباره بلاگ
یادداشتهاى بى سر و ته

“راهی پیدا کردم،
که تا ابد با هم دوست باشیم.
راهم خیلی ساده‌ست.
"من می‌گم چیکار کنی،
تو هم همون کارو می‌کنی.”


لطفا نظر تبلیغاتی نذارید
لطفا
لطفا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۸

یه سوال

آیا سرویسهای وبلاگی بر روی کاربرانشان تاثیر گذارند؟

اگر نه

پس چرا کاربران اینجا انقدر بی بخارند؟!

۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۱

بی تفاوت

تازگیا توجه کردم که دیگه باهاش بحث نمیکنم

دیگه مخالفت نمیکنم

دیگه اعتراض نمیکنم

کلا اعتراضم به یه مسیج چهار کلمه ای خلاصه میشه

دیگه دنبال بحث و جدل نیستم

از یه طرف خوبه ها

اعصابم ارومتره

از طرف دیگه این یعنی اینکه

به چیزی اهمیت نمیدی

دیگه انقد برات مهم نیست که بخوای به خاطرش اعصاب خودتو خورد کنی

نه اینکه بگم به ارامش رسیدما، نه

تو دلم غوغاس

ولی دیگه حوصله به زبون آوردن ندارم

البته این حالت اصلا خوب نیست


باید خونت به جوش بیاد

باید غر بزنی

این یعنی من اینجام

منو ببین


ظاهرا اونم از این وضعیت راضی تره

اعصاب اونم راحتتره

حداقل از جانب من!

۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۱۳

موی سپید...

زمانی فکر میکردم اگه یه روزی موی سفید بین موهام ببینم حتما خیلی خیلی ناراحت میشم

یعند مثلا یه جورایی در حد افسردگی

فکر میکردم حتما کلی وقت میذارم و با قیچی از ریشه میچینمشون

که اثری از اثارشون نمونه

حتی وقتی میدیدم دیگرانی که موی سفید داشتن

به خودم میگفتم چرا اینا موهاشونو قیچی نمیکنن تا پیدا نباشه


حالا سالها از اون روزی که اولین موی سفیدمو دیدم میگذره

بر خلاف تصور همیشگیم واکنش خاصی به موی سفید نشون ندادم

فقط گفتم: اااا موی منم سفید شد

بعد هم قیچی رو برداشتم و از ته چیدمش

یواش یواش بیشتر شدن

تا حالا که دیگه کلا واکنشی نشون نمیدم

حتی سعی نمیکنم زیر رنگ پنهونشون کنم

گاهی فکر میکنم اگه این همه برای رسیدن بهش غصه نمیخوردم و تقلا نمیکردم

شاید الان موهای سفید کمتری داشتم

شاید سر حالتر بودم

شاید دیگه تو قید و بند چیزی نبودم

بالاخره این موها از یه چیزی سفید شدن دیگه...


۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۱۸

آیا میشه

ایا میشه مردا رو تحت تاثیر قرار داد؟

میشه نظرشونو عوض کرد؟

من که فکر نمیکنم

فقط زمانى میشه که خودشون بخوان

فقط در اینصورت میشه

خودشون 

باید 

بخوان

خلاص

۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۵۲

توجیه

یعنی وقتی نمیخواد یه کاری و انجام بده یه دلایلی میاره که بیا و ببین

یه اتفاقات نادری براش میوفته که شاخ در میاری

اونجاست که دلم میخواد بهش بگم


عزیزم چرا وقتی تو چشمام زل میزنی و داری دروغ میگی

و من لبخند میزنم

فکر میکنی من خرم؟

یه لحظه هم به این فکر کن که دارم به خریت تو میخندم!

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۵۵

دیکشنرى ما

تو دیکشنرى ما این لغات کاربرد بیشترى دارن

نمیدونم

چه خبر

چکار میکنى

ایشالا

فعلا کارى ندارى

الان نه



اکثرا کسل کنندن

خودمم میدونم!

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۹

اینو راست میگن

راست میگن که از اول هر جوری با مردا تا کنی

تا آخرش همونه

من از اول هی نازشو کشیدم

نازکتر از گل چیزی بهش نگفتم

حالا اگه بخوام حق خودمو بگیرم و از خودم دفاع کنم

فکر میکنه ازش طلبکارم!

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۰۱

وصال

میگن وصال مرگ عشقه!

فکر کنم خدا ما رو خیلی دوست داشته که نذاشته تا حالا به هم برسیم

ملت فرت و فرت با هم آشنا میشن دو روزه ازدواج میکنن چار روز بعد جدا میشن

ما که هنوز تو همون یکیش موندیم

انقد موندیم که داریم میمیریم

پس اصلا فرقی نمیکنه

اگه زود به هم برسیم عشقه میمیره

دیر برسیم هم که خودمون...

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۴۵

تردید

فکر میکنم دچار تردید شدی

یعنی از حرف زدنت میشه فهمید

نمیدونم چرا هروقت قراره پا پیش بذاری اینجوری میشی

هنوزم بعد از این همه سال تکلیفت با خودت و من روشن نیست

چون تکلیفت با دلت روشن نیست

منم مردد شدم

چند وقته به این فکر میکنم که تو دیگه همون آدم سابق نیستی

اصلا فکر کنم هر دو دچار کمای احساسی شدیم

گاهی به این فکر میکنم که بذارم و برم

تو هم خودت بمونی و خودت، البته حرف مفت میزنم

من مال این حرفا نیستم

ولی

بالاخره که باید به یه نتیجه ای برسیم

۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۳۴

موجودات تک بعدی

بهش میگم آگهی روزنامه رو دیدم

این یکی شرایطش به ما میخوره

خیلی خوبه

میگه آره خوبه

میگم خب میخوای بهش زنگ بزنی ببینی چطوره؟

میگه من الان وقت این کارا رو ندارم، الان نمیتونم


آخه چرا مردا اینجورین؟

چرا همزمان نمیتونن به دوتا کار فکر کنن؟

چرا تک بعدی هستین؟